294

امروز رفتم شرکت قبلی برای نامه ای که باید میدادم به شرکت جدید :/

تا چند هفته پیش خبر داشتم که کسی رو جای من نیاوردن اما امروز دیدم که دختر جوون نشسته رو صندلی من ، دلم میخواست بپرم تو اون اتاق در بسته و اون دخترک رو بزنم زیر بغلم و بیارمش بیرون و بگم فقط برو برو پشت سرتم نگاه نکن

اما فقط به یه نگاه کوتاه توی اون اتاق بسنده کردم و با ترحمی که تو دلم برای آینده اون دختر داشتم از اونجا اومدم بیرون

بچه های شرکت رو دیدم و یکم خندیدم باهاشون، اصلا از اوضاع اونجا راضی نبودن

میدونین! عجیب به کارما اعتقاد دارم

هر انرژی منفی که بدی هر بدی در حق کسی کنی بهت بر میگرده به صورت های مختلف 

با این که اونجا شرکت معروفی هستش و من اگر اسمش رو بگم همه دهنشون باز میمونه اما این فقط ظاهر قضیه اس در باطن شرکت رو به افوله و اصلا اوضاع مناسبی نداره و زیر بار میلیاردها قرضه.

توی اون یک سالی که اونجا بودم  بدی ها رو به چشم دیدم ،دیدم چقدر راحت آدمی رو که چند سال براشون کار کرده رو به راحتی اخراج میکنن و کلاه هایی که به حساب زرنگی بر میدارن به همون اندازه هم دست و پا زدنشون رو دیدم ، گیر کردن کارهاشون رو دیدم . 

ته ته ته دلم حس خوبی به یه فردی که اونجاس ندارم اصلا بذار یه اعتراف کنم .

آرزوی مرگش رو دارم

 خودم از فکر کردن به اینکه چه آدمی شدم که این آرزو رو برای یکی میکنم میترسم از این چرا برای اولین بار به این فکر میکنم که اگر یکی بیاد و بگه تو کل زندگیت اگر 5 نفرو بتونیم برات بکشیم نفر اول کیه ؟ بگم اون و تموم دیگه نمیخوام هیچکس بمیره 

آروم نمیشم ،نمیتونم ببینم بی جواب میمونه این کارش

خودمو قانع میکنم به این که خدایی هست و همه چی رو دیده و اون قراره کاری کنه

 

 

 

+بر فرض اگر بتونین تو زندگیتون 5 نفر رو ب ک ش ی ن ، چند نفر رو در نظر دارین؟

 


291

شاید از کم لطفی بوده که توی پست قبل گفتم از ار جدیدم خوشم نمیاد شایدم بخاطر تجربه ی بد ذهنیت خوبی راجع به کار کردن دیگه برام نمونده بود اما الان که اینو مینویسم تقریبا 2 3 هفته گذشته از اون موضوع شرکت جدید از همه نظر برتری داره تنها اذیتی که میشم اینه که حجم کار زیاده و 8 ساعت برای انجام دادن کارهام خیلی کمه و مجبورم تا تموم شدن کارم توی شرکت بمونم و بدن خستمو بیارمو خونه.

بی نهایت ممنونم از حرفایی که بهم زدین همشون ارزشمند بودن و تمام سعی امو میکنم که از اون دختر گوشه گیر و کم صحبتی که تبدیل شده بودم بیرون بیام و هیچ چیز رو بی جواب نذارم

کم و بیش اخبار شرکت قبلی به دستم میرسه و از اوضاع نامطلوب اونجا خبر دارم همچنین میدونم که با سکوت خارج شدم از اونجا راه رو برای حرف بیهوده و مسخره راجع به خودم باز کردم و امشب تصمیم گرفتم که بعد یک ماه خروجم از اون شرکت سکوت رو کنار بذارم و هر چی که لازم هست رو بگم 

هیچ وقت از مظلوم بودن و مظلومیت دیدن خوشم نمیومد و همیشه میگفتم مگه میشه آدم انقدر بی زبون باشه و وایسه ببینه که دارن نابودش میکنن ، از اونجایی که کارما کار خودشو میکنه منم تو این وضعیت افتادم در حدی که حتی نمیتونستم از خودم دفاعی کنم و این از همه بدتر توی روحیم تاثیر گذاشت و از همه بیشتر خوردم کرد.

ولی تموم شد این داستان و من الان حاضرم که تموم اتفاقات رو بدون هیچ کم کسری بگم و حق خودمو پس بگیرم چون میدونم در نبود من تموم تلاش خودش رو کرده تا همه ی عقده های درونیش رو سر من خالی کنه و تصمیم گرفتم که دیگه بیشتر از این نذارم همه جا رو به کسافت بکشه

خلاصه که همیشه همه ی تجربه ها خوب نیست و از همین تجاربه که آدم پیر میشه ولی بزرگ نه


290

الان که دارم اینو مینویسم از کارم استعفا دادم و 2 روز استراحت کردم و دنبال کار گشتم و 2 جا رفتم واسه مصاحبه و 1 روزه که میرم شرکت جدید که اونم اصلا جاشو دوست ندارم 

از پنچ شنبه هفته پیش تا الان .

همه چی برای من خیلی زود داره اتفاق میوفته ،خیلی زود

احساس میکنم تحمل این ها از عهده ی من خارجه . حس میکنم خیلی جاها کم آوردم و قراره اوضاع بدتر شه، دلم روزهای بی دغدغه میخواد دلم اون اعتماد به نفس زیادمو میخواد دلم میخواد دیگه وقتی احساس ضعف میکنم گریه نکنم دلم میخواد به چیزی امید داشته باشم

خیلی حال زندگیم خرابه همه میگن اوووو حالا مگه چی شده مگه چه اتفاقی افتاده دوست دارم بدونم خودشون تو اولین تجربه شون قوی بودن که این حرفا رو به من میزنن 

شرکت قبلی اولین تجربه ی کاری من بود کسی که باهاش کار میکردم یه آدم نفهم و بی شعور بود که توهین کردن و مسخره کردن جز حرف زدن روتین زندگیش بود خوب بلد بود با ما فوق خودش چطور حرف بزنه و پایین تر از خودشو بد میکوبوند.

هفته ی پیش حس کردم اینهمه حقارت توی وجودشو نمیتونم دیگه تحمل کنم و عطای اونجا رو به لقاش بخشیدم یعنی حاضر بودم حتی یه چیزی هم بدم که تا اخر عمرم چشمم به این آدم بی مصرف نیوفته

هر آدمی که وارد زندگیتون میشه انرژیش روی زندگی شما تاثیر میذاره حتی اگر برای یک روز ببینینش من این آدمو 1 سال تمام تحمل کردم و 1 سال باهاش توی یک اتاق بودم احساس میکنم تاثیرش روی حال و رفتار و زندگیم خیلی شدید بوده و حالا حالا ها نمیتونم به خودم برگردم 

آیا باید وایسم زمان همه ی اینهارو برام درست کنه؟

 

 


285

میگن هر عملی عکس العملی داره

اوایل که کارمو شروع کردم کسی که بهم کار یاد میداد خیلی بد اخلاق و کم طاقت و عصبی بود اما رفته رفته بهتر شد تا الان که رابطمون بهتره ولی نمشه شخصیتی که ازش دیدمو توی ذهنم پنهان کنم و بگم یه آدم دیگه ای شده ، آدما هیچ وقت عوض نمیشن.

امروز مسئول دفتر اومد ازم پرسید اخلاقش چه جوریه خیلی ها شاکی ان و میخوام نظر تورو بدونم منم سعی کردم چیزی بگم که نهسیخ بسوزه نه کباب 

گفتم اوایل که اومده بودم آره خیلی ناراحت میشدم اما الان اون برخوردهای شدید رو نداریم

اما لازمه که تذکر داده بشه 

به قول مامانم اخلاق تو کار از همه چی مهم تره .

اتفاقای جدیدی قرار اتفاق بیوفته که امیدوارم شکه ام نکنه .


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه نرم افزاری خاتون همه چیز بگو دارم دورهمی جـــــــــــــــــــــــوجه ی شکــــلآتی به چمنزار بیا بهداشت حرفه ای دانلود فایل های کمیاب ایران کلید مجله تفریحی عصرناز